تصور کنید از همان هنگام تولد میدانستید استادی هستید با نیرویی ماورای معیارهای معمول که از مواهب و استعدادهای خداداد زیادی برخوردارید و میتوانید هرگونه که خودتان مایل باشید آن موهبتها را به جهان عرضه کنید. مجسم کنید که با قلبی مملو از نیروی شفابخش عشق به همهی اطرافیانتان پا به عرصهی وجود گذاشتید. تصور کنید از نیرویی درونی برخوردار بودید که میتوانستید به تمام خواستهها و نیازهایتان تحقق ببخشید. حال آیا این امکان وجود دارد که احساس کنید در این دنیا هیچکس همسان شما وجود ندارد؟ و آیا با هر ذره از وجودتان ایمان دارید که نهتنها از درخشندگی این دنیا برخوردارید، بلکه خودتان روشناییبخش دنیای اطرافتان هستید؟ آیا هرگز این امکان برایتان پدید آمده که ژرفای وجودتان را بشناسید و از موهبتهایی لذت ببرید که به شما ارزانی شده است؟ حال لحظهای بیندیشید و ببینید زمانی را به خاطر میآورید که به واقعیت وجودیتان پی بردید و فهمیدید بهراستی کیستید؟