این اصل نه فقط در هفته گذشته ، بلکه در تمام عمر بر زندگی من تاثیر گذاشته است ؛ اصلی که به گمان من ، مارا از « دانستن این که چه باید کرد » به « به کار بردن دانسته هایمان » سوق می دهد. وادارمان می کند دست به کار شویم و به ما آن آرامش روان ، احساس یکپارچگی و اقتداری را می بخشد که حتی با وجود دست و پنجه نرم کردن با مشکلات گوناگون موفقیتمان را ناگزیر می سازد.
این عنصر و نیروی بنیادی که امروز می خواهم درباره آن با شما صحبت کنم همان نیرویی است که در کریستف کلمب شهامت در نور دیدن اقیانوس ها را افرید.
همان نیرویی که مهاتما گاندی قدرت مقاومت و راهبردی مردم هند به سوی آینده ای بهتر را بخشید.
همان چیزی که جان اف کندی هنگام دیدار با خروشچف برای واندادن در برابر او به آن تکیه کرد.
و…
می خواهم در مورد نیرویی با خاصیت دوگانه با گفت گو کنم که به ایمان یا احساس اطمینان معروف است.
دوگانگی این نیرو در اینجاست که مقدار بیش از اندازه آن در زمان و مکان نامناسب می تواند سرنوشت دیگری برای ما رقم بزند. این نیروی دوگانه هم می تواند ما را به موفقیت برساند و هم باعث شکستمان شود.