این کتاب شرح تجربهی نزدیک به مرگ او در دوران هفت روز کما است. نویسنده در توضیح تجربهاش فرضیههای متعددی را در نظر میگیرد و از لحاظ علمی موثق بودن آن را اثبات میکند. ایبن الکساندر بر طبق آنچه برایش پیش آمده میگوید که «قبل از این تجربه نمیتوانست دانش خود را دربارهی مغز و عصبشناسی با اعتقاد به بهشت، روح و خدا تطبیق دهد اما امروز معتقد است که سلامت کامل هنگامی است که ما دریابیم خدا و روح واقعیت دارند و مرگ پایان موجودیت ما نیست، بلکه تنها یک انتقال است.» ایبن الکساندر در کتابش شرح میدهد که بهعنوان جراح مغز همواره با بیماران در حال مرگ سروکار داشته است و داستانهایی درباره تجربیات نزدیک به مرگ از آنها شنیده بوده است. در پشت جلد کتاب میخوانید: «هزاران نفر تجربهی نزدیک به مرگ (NDE) داشتهاند، اما دانشمندان اغلب بر این باورند که چنین امری غیرممکن است. دکتر الکساندر هم یکی از همان دانشمندان بود. دکتر الکساندر که خود جراح برجستهی مغز و اعصاب است به بیماری نادری مبتلا شد و هفت روز متوالی در کما بود. سپس هنگامیکه پزشکان معالج امکان توقف کردن درمان او را بررسی میکردند، ناگهان چشمانش باز شد و از کما بیرون آمد. او بازگشته بود. بهبودی دکتر الکساندر یک معجزهی پزشکی است، اما معجزهی واقعی سرگذشت او مربوط بهجای دیگری است. در مدتی که جسم او در کما بود، دکتر الکساندر به ماورای این جهان سفر کرد و موجود فرشته گونهای عالم ژرف موجودیت فرا مادی هدایت کرد و او در آنجا به مشاهده و درک حضور الهی نائل شد و توانست با آن مبدا ارتباط برقرار کند...»