چرا به سمت تغییر شرایط زندگی نمیرویم؟
چرا همیشه روابط، شغل و شرایطمان ثابت است؟
چرا همیشه فعالیتهای مشابهی انجام میدهیم و انتظار داریم نتایج متفاوتی بهدست بیاوریم؟
اولین گام تغییر واقعی شرایط این است که درباره شرایط مشابه در زندگی خودمان به شیوهای متفاوت فکر کنیم.
تغییر یعنی فکر کردن به شرایط؛ تغییر یعنی فکر کردن به اینکه توانائی شما فراتر از محدوده اطرافمان هست. فکر کردن به اینکه جایگاه ما بالاتر از اینجاست.
مشکل اینجاست که از لحاظ علمی ثابت شده، ذهن انعکاسی از شرایط محیطی ماست. یاد گرفته بنابه محیط و زندگی فردی ما تنظیم شود و واکنش نشان دهد. پس همه مسائل و فعالیتهایی که در محیط اطراف ما اتفاق میافتد در سازماندهی سیستم عصبی مغزی ما موثر هستند چون چیزهای آشنا را در دنیای ذهنمان خیلی سریع میشناسیم.
هر وقت میخواهیم مشکلی را بشناسیم تلاش میکنیم مغزمان را به سمت یک فرآیند از پیش تعیین شده سوق دهیم. به عبارتی دیگر محیط اطراف، ما را به تفکر وادار میکند؛ اگر نتوانیم مردم و شرایط آشنا را در زندگی خود تشخیص بدهیم، این اجزا خاص باعث میشوند مغز روشن بشود و مدارهای مختلفی را به کار بیاندازد.
خودِ محیط به ما القاء میکند که هیچوقت نمیتوانیم فراتر از محیط اطرافمان تفکر کنیم.
خب چگونه میتوانیم فراتر از دنیای اطرافمان برویم؟ این سوال عجیب و بسیار مهمی است.
برای ایجاد تحول باید طرز فکر و عملکرد متفاوتی در شرایط مشابه داشته باشیم. بزرگترین عادتی که باید بشکنیم این است که خودمان باشیم .
خبر خوب این است که همه ما در هر سنی که باشیم میتوانیم تغییر کنیم.
سعی داریم در این برنامه سیمکشیهای داخل مغز را به سمتی سوق دهیم که بتوانید از عهده مواجهه با هر شرایطی بر بیائید و از زحمت یادگیری چیزهای جدید بینیاز شوید.
علم میگوید دنیای ما فراتر از چیزی است که با چشم میبینیم پس باید این انگیزه در ما بهوجود بیاید که در خود و زندگیمان تغییری بهوجود بیاوریم.