تمام افکار به یک اندازه اثر قابل اندازه گیری بر جای میگذارند، خواه «من نمیتوانم» باشد و خواه «من میتوانم،» «به قدر کافی خوب نیستم» یا «دوستت دارم». همانطور که نشستهاید و دارید این صفحه را میخوانید در نظر داشته باشید که بدنتان دارد کوهی از تغییرات پویا را از سر میگذارند. آیا میدانید که در اثر همین فکری که چند لحظه قبل در سر داشتید، ناگهان پانکراس و غدد فوق کلیهتان چندین هورمون جدید ترشح کردهاند؟ در این لحظه درست مانند صاعقهای ناگهانی، جریانهای الکتریکی شدیدی بخشهای مختلف مغزتان را درنوردیده و سبب رها شدن انبوهی مواد نوروشیمیایی شدند. طحال و غدهی تیموس شما پیامهای انبوهی را به سمت سیستم ایمنی شما ارسال کرده است تا اصلاحاتی را اعمال کند. مواد مختلف شیرهی معده شروع به ترشح کردند. کبدتان شروع به فرآوری آنزیمهایی کرد که چند لحظه قبل وجود نداشتند. ضربان قلبتان دچار نوسان شد، ریههایتان حجم تنفسی خود را تغییر دادند و جریان خون ارسالی به سمت مویرگهای دست و پایتان تغییر کرد. همهی این وقایع تنها بخاطر یک فکر. شما تا این حد قدرتمند هستید.
اما پرسش این است که ما تا چه حد مسئول کارهایی هستیم که مغزمان در مقام مدیر عامل بدن برایمان انجام میدهد؟ خوشتان بیاید یا نیاید واقعیت این است که وقتی فکری به سرتان زد، همه چیز در آن واحد رخ میدهد. تمام واکنشهای بدنی که در اثر تفکر ارادی و غیر ارادی ما رخ میدهند، در پشت صحنهی آگاهی ما رخ میدهند. اگر خوب به قضیه نگاه کنید، تعجب خواهید کرد که یک یا دو فکر خودآگاه یا ناخودآگاه تا چه حد میتواند اثرگذار باشد.
برای مثال آیا میتوانیم بپذیریم که اثرات درازمدت تفکری که به آن عادت کردهایم، سبب شود ما دچار عدم تعادل شویم و بیماری گریبانمان را بگیرد؟ آیا میتوان گفت که ما هر لحظه به واسطهی افکار و واکنشهای تکراری خودمان به بدنمان میآموزیم که ناسالم باشد؟ این فرایند، فرایند ظریفی است اما شاید تا کنون به این اندازه به آن دقت نکردهایم. امیدوارم این کتاب بتواند توصیههایی چند برای مدیریت دنیای درونتان به شما بدهد.