بهار می آید و ابرهای برکت به بالای سر ما می رسند و باران زنده کننده میبارد و میبارد. نه آن بارانی که پیش از این بارید، جانمان را دزدید و بیماری و مرگ آورد. نه آن بارانی که باریدنش ویران کرد زندگی را و در زیر گِل مدفون ساخت سرور و شادی را. نه آن باران خزانآور و حزنانگیز، که باران روحانگیز باران روح میبارد. و آن ابر که بارید، جانمان را کاوید و روحمان را درنوردید. از آن است که چشمة جانمان جوشید و جز آن ننوشید و نیوشید و نیندیشید. دیگر چشمه در خود نگنجید. جنبید و جهید و خروشید و رود را به دریا دوید و دویدن را به پرواز آمیخت و این چنین آسمان را پویید و پیمایید.